به او گفتم که یارمن باش جزدپرسی ازاوچیزی ندیدم
به اوگفتم که یارمن باش گفت لیاقتت بادبیشترازمن
به اوگفتم مگربهترازتوهست نیامد جوابی ازبهترینم
به اوگفتم مشکلت چیست گفت نمیخواهم هم سنی
به اوگفتم گراین باشد مشکل ندارم راهی جز اشک دیده
به اوگفتم خواهم شوم م.ص.آرزوهایت گفت نیست بین ماشباهت
به اوگفتم منظورت چیست گفت تفاوت هاهستندخیلی
به اوگفتم تفاوت هاقشنگند میسازند زندگی راتفاوت ها
به اوگفتم بمن فکرکن تافردا گفت هستم درفکرت ازدیشب
به اوگفتم چشم.نبینم ناراحتیت گفت توداری عشقی پاک اندروجودت
به اوگفتم ببخشم کردم ناراحتت گفت فراموشم کن تا ابد
مگرمیشودشوم فراموش همه کسم همه آرزوهای لحظه هایم
آری شدم عزادار اندر عشقی جاودان ندادم جوابی جز نه
بازقصه مجانین شکست خورده رقم خورد ولی این بارنبودلیلی راضی
نکردم بیشترسماجت که دهانم دوختندبه جواب نه
آری اگرنباشد او
دگر زندگی مفهوم ندارد