قلبم محکوم شد به ساده بودن....
غرورم محکوم شد به خونسرد بودن....
احساسم محکوم شد به کم حرف بودن...
دلم محکوم شد به گوشه گیر بودن....
چشمانم محکوم شد به ندیدن....
دستانم محکوم شد به سرد بودن....
پاهایم محکوم شد به تنها رفتن...
آرزوهایم محکوم شد به محال بودن...
وجودم محکوم شد به تنها بودن...
عشقم محکوم شد به مردن....
وخودم محکوم شدم به نیستی....
غرورم محکوم شد به خونسرد بودن....
احساسم محکوم شد به کم حرف بودن...
دلم محکوم شد به گوشه گیر بودن....
چشمانم محکوم شد به ندیدن....
دستانم محکوم شد به سرد بودن....
پاهایم محکوم شد به تنها رفتن...
آرزوهایم محکوم شد به محال بودن...
وجودم محکوم شد به تنها بودن...
عشقم محکوم شد به مردن....
وخودم محکوم شدم به نیستی....